نواختن. ساختن آهنگ. زخمه زدن. زخمه سازی: بالای مدیح تو سخن نیست کس زخمه نساخت برتر از بم. خاقانی. مطرب چه زخمه ساخت که در پردۀ سماع بر اهل وجد و حال در های و هوی ببست. حافظ
نواختن. ساختن آهنگ. زخمه زدن. زخمه سازی: بالای مدیح تو سخن نیست کس زخمه نساخت برتر از بم. خاقانی. مطرب چه زخمه ساخت که در پردۀ سماع بر اهل وجد و حال در های و هوی ببست. حافظ
غذا قرار دادن. خوردن: آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی. چون شرر شد قوی همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است. خاقانی. من نی خشکم وگرچه طعمه آتش نی است طعمه این خشک نی زان آتش تر ساختند. خاقانی
غذا قرار دادن. خوردن: آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی. چون شرر شد قوی همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است. خاقانی. من نی خشکم وگرچه طعمه آتش نی است طعمه این خشک نی زان آتش تر ساختند. خاقانی
ساختن تله و دام. ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات، دام نهادن. دام گستردن. تعبیه کردن دام. حیله ورزیدن: زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام. فردوسی. دام هم از ما بساختندچو دیدند سوی خوشیهای جسم و میل و هوامان. ناصرخسرو. بر من تو کینه ور شدی و دام ساختی وز دام تو نبود اثر نه خبر مرا. ناصرخسرو. دام و دد را دام میسازی و باز دام تست این گنبد بسیارفن. ناصرخسرو. نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن خرقۀ پیروزه را دام ریا ساختن. عطار. علم را دام مال و جاه مساز بر ره خود ز حرص چاه مساز. اوحدی. ، مجازاً مکر و حیله بکار بردن. فریفتن کسی را. با کسی بمکر و فن برآمدن و گرفتار کردن او را. ازراه بردن کسی را به مکر و فن و گربزی. اسباب چینی کردن برای کسی
ساختن تله و دام. ساختن آلت گرفتار کردن شکار و حیوانات، دام نهادن. دام گستردن. تعبیه کردن دام. حیله ورزیدن: زواره فرامرز و دستان سام نباید که سازند پیش تودام. فردوسی. دام هم از ما بساختندچو دیدند سوی خوشیهای جسم و میل و هوامان. ناصرخسرو. بر من تو کینه ور شدی و دام ساختی وز دام تو نبود اثر نه خبر مرا. ناصرخسرو. دام و دد را دام میسازی و باز دام تست این گنبد بسیارفن. ناصرخسرو. نیست ره عشق را برگ و نوا ساختن خرقۀ پیروزه را دام ریا ساختن. عطار. علم را دام مال و جاه مساز بر ره خود ز حرص چاه مساز. اوحدی. ، مجازاً مکر و حیله بکار بردن. فریفتن کسی را. با کسی بمکر و فن برآمدن و گرفتار کردن او را. ازراه بردن کسی را به مکر و فن و گربزی. اسباب چینی کردن برای کسی